درونِ آتش ِ دوزخ نسوزد آن نوكر
كه رويِ سينه ز داغ ِ تو يادگار كشيد
درود بر پدرم كز همان طُفوليَتَم
براي روضه ات از من هميشه كار كشيد
براي آنكه منم عاقبت بخير شوم
مرا به دست تو داد و خودش كنار كشيد
فراق ِ كرب و بلايت خودش مرا كُشته
به رويِ كشته نبايد كه ذوالفقار كشيد
خدا كُنَد كه منم اربعين حرم باشم
چقَدر برايِ حرم بايد انتظار كشيد؟!...