صدای پای یار مهربان از ره می آید / سر آید غصه ی هجران یاران مهدی آید
خدا داند که من جز آن صنم یاری ندارم / به غیر از انتظار وصل او کاری ندارم
خدایا پرده بگشا ناز راز اندازه دارد / بیا ای دلنواز من که ناز اندازه دارد
سرآمد عمر من آن دلبر رعنا نیامد / دل مجنون زغم ویرانه شد لیلا نیامد
میگن یک خال زیبا بر رخ آن نازنینه / کی آید چشم من آن خال زیبا را ببینه
به دنبالش بیابون در بیابون در نوردم / خدا داند که من مجنون دل صحرا نوردم
دل من هر نفس در عشق او جان می سپارد / مپندارد کسی لیلای من مجنون ندارد
خوش آن روزی که آن رخسار زیبا را ببینم / ز فردوس نگاه دل فریبش گل بچینم
الا ای راز هستی ناز هستی کی می آیی / دل ما را ز هجرانت شکستی کی می آیی
مرا چشمی است خون افشان زدست آن کمان ابرو / جهان پر فتنه خواه شد زدست آن کمان ابرو
غلام چشم عباسم که در خواب خوش مستی / نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش / که باشد مه که بنماید ز طاق اسمان ابرو
الا ای راز هستی ناز هستی کی می آیی / دل ما را ز هجرانت شکستی کی می آیی
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم / هزاران گونه پیغام است وحاجت در میان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی / که این را اینچنین چشم است و آن را آنچنان ابرو
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم / که محرابم بگرداند خم آن دل ستان ابرو